سفارش تبلیغ
صبا ویژن


منتظر

عالم جلیل آخوند ملازین العابدین سلماسى (ره) فرمود: روزى در مـجلس درس فخر الشیعه، آیة اللّه علامه بحر العلوم (ره) در نجف اشرف نشسته بودیم، که عالم محقق جناب میرزا ابوالقاسم قمى - صاحب کتاب قوانین - براى زیارت علامه وارد شدند.

آن سـال، سـالى بود که میرزا از ایران براى زیارت ائمه عراق و حج بیت اللّه الحرام آمده بودند.کسانى که در مجلس درس حضور داشتند که بیشتر از صد نفر بودند متفرق شدند فقط من با سه نفر از خواص اصحاب علامه، که در درجات عالى صلاح و ورع و اجتهاد بودند، ماندیم.

محقق قمى رو به سید کرد و گفت: شما به مقامات جسمانى(به خاطر سیادت) و روحانى و قرب ظـاهـرى (مـجـاورت حـرم مـطـهـر امیرالمؤمنین علیه السلام) و باطنى رسیدهاید.

پس از آن نعمتهاى نامتناهى، چیزى به ما تصدق فرمایید سـید بدون تامل فرمود: شب گذشته یا دو شب قبل [تردید از ناقل قضیه است] براى خواندن نماز شـب بـه مسجد کوفه رفته بودم.

با این قصد، که صبح اول وقت به نجف اشرف برگردم، تا درسها تعطیل نشود. (سالهاى زیادى عادت علامه همین بود.)

وقـتـى از مـسـجـد بـیرون آمدم، در دلم براى رفتن به مسجد سهله شوقى افتاد، اما خود را از آن مـنـصـرف کردم، از ترس این که به نجف اشرف نرسم، ولى لحظه به لحظه شوقم زیادتر مىشد و قلبم به آن جا تمایل پیدا مىکرد.

در هـمـان حـالـت تردید بودم که ناگاه بادى وزید و غبارى برخاست و مرا به طرف مسجد سهله حرکت داد

خیلى نگذشت که خود را کنار در مسجد سهله دیدم.

داخل مسجد شدم، دیدم خالى از زوار و مترددین است جز آن که شخصى جلیل القدر مشغول مناجات با خداى قاضى الحاجات است آن هـم با جملاتى که قلب را منقلب و چشم را گریان مىکرد.

حالم دگرگون و دلم از جا کنده شد و زانوهایم مرتعش و اشکم از شنیدن آن جملات جارى شد.

جملاتى بود، که هرگز به گوشم نـخـورده و چشمم ندیده بود، لذا فهمیدم که مناجات کننده، آن کلمات را نه آن که از محفوظات خود بخواند، بلکه آنها را انشاء مىکند.

در مـکان خود ایستادم و گوش مىدادم و از آنها لذت مىبردم، تا از مناجات فارغ شد.

آنگاه رو به من کرد و به زبان فارسى فرمود: مهدى بیا.

پیش رفتم و ایستادم.

دوباره فرمود که پیش روم.

باز اندکى رفتم و توقف نمودم.

براى بار سوم دستور به جلو رفتن داد و فرمود: ادب در امتثال(فرمانبرداری) است. یعنى تا هر جا که گفتم بیا نه آن که به خاطر رعایت ادب توقف کنى.

من هم پیش رفتم تا جایى رسیدم که دست ایشان به من و دست من به آن جناب مىرسید.

در این حال ایشان مطلبى را فرمود.

آخـوند ملازین العابدین سلماسى مىگوید: وقتى صحبت علامه (ره) به این جا رسید، یک باره از سخن گفتن دست کشید و ادامه نداد و شروع به جواب دادن محقق قمى راجع به سؤالى که قبلا ایشان پرسیده بود کرد.

آن سؤال این بود، که چرا علامه با آن همه علم و استعداد زیادى که دارند، تـالـیفاتشان کم است

ایشان هم براى این مساله دلایلى را بیان کردند، اما میرزاى قمى دوباره آن صحبت حضرت با علامه را سؤال نمود.

"سید بحرالعلوم (ره) با دست خود اشاره کرد که از اسرار مکتومه است."

 

منبع:

کتاب العبقرى الحسان که داراى پنج بخش است که جلد اول آن سه بخش و جلد دوم دو بخش است. مطالب ارائه شده مربوط به جلد اول، بخش دوم (المسک الاذفر) و جـلـد دوم، بـخـش اول (الـیـاقوت الاحمر) مىباشد.


نوشته شده در پنج شنبه 91/2/14ساعت 1:11 عصر توسط نظرات ( ) |


Design By : Pichak