سفارش تبلیغ
صبا ویژن


منتظر

ابن شاذان مى گوید: بـه گـوشم خورده بود, که ابوسعید کابلى در کتاب انجیل صحت و حقانیت دین مقدس اسلام را دیـده و لذا به سوى آن هدایت شده است و از کابل , براى تحقیق از اسلام خارج گشته , و به آن جا رسـیده بود.
به همین جهت در فکر بودم او را ببینم .

تا آن که ملاقاتش کردم و از احوالش پرسیدم , او این طور نقل کرد: من براى رسیدن به محضرحضرت صاحب الامر (ع ) زحمت زیادى کشیدم , تا آن کـه وارد مـدیـنـه مـنـوره گشته ,مدتى در آن جا اقامت نمودم .
در این باره با هرکس صحبت مى کردم , مرا نهى مى نمود.
تـا آن کـه شیخى از بنى هاشم به نام یحیى بن محمد عریضى را ملاقات نمودم .
او گفت :آن کسى که تو به دنبالش هستى , در صاریا مى باشد.
باید به آن جا بروى .
وقـتـى این خبر را شنیدم , به طرف صاریا براه افتادم .
در آن جا به دهلیزى که آن راآب پاشى کرده بـودنـد, وارد شـدم .
ناگاه غلام سیاهى از خانه اى بیرون آمد و مرا ازنشستن در آن جا نهى کرد و گفت : از این جا بلند شو و برو.
هر قدر اصرار کرد, من قبول نکردم و گفتم : نمى روم و به التماس افتادم .
وقتى این حالت مرا دید, داخل خانه شد.
بعد از لحظاتى بیرون آمد و گفت : داخل شو.
وقـتى داخل شدم , مولاى خود را دیدم که در وسط خانه نشسته اند.
همین که نظرمبارک حضرت بر من افتاد, مرا به آن نامى که کسى غیر از نزدیکانم در کابل نمى دانستند, خواندند.
عرض کردم : مولاجان خرجى من از بین رفته است - در حالى که این طور نبود -وقتى حضرت این جـمله را از من شنیدند, فرمودند: نه , خرجى ات هست , اما به خاطراین دروغى که گفتى , از بین خواهد رفت .
بعد هم مبلغى عطا فرمودند و من هم برگشتم .
طولى نکشید که آنچه با خود داشتم , از بین رفت و مبلغى را که به من عطا کرده بودند,ماند.
سال دوم هم به صاریا مشرف شدم , اما آن خانه را خالى یافتم و کسى در آن جانبود


نوشته شده در شنبه 89/12/7ساعت 11:35 صبح توسط نظرات ( ) |


Design By : Pichak