منتظر
به جـــان پاک توای دخترامام،ســلام به هرزمان ومـکان وبه هرمقام،سـلام
تویـی که شــاه خراسان بودبــرادرتــو بـــرآن مقام رفیــع وبـراین مقام،ســلام
به هرعدد که تکلم شـودبه لیل ونهار هــــزاربـارفـــزون تـرزهـرکـلام، ســلام
صبح تا شب واز شام،تا طلیعه صبــح برآستـانه قــدسـت علی الـدوام،ســلام
درآســـمان ولایــت، مــه تمــامی تـــو زپای تا به ســرت ای مـــه تـمـام، ســلام
به پیشگــاه توای خواهـــرشه کـَـونین زفـرد فـرد خلیـق، به صبح وشام ســلام
منم که هرسر مویم به هرزمان گویـد به جـان پــاک تـوای دخــتـر امـام،ســلام
وفات جانگداز حضرت فاطمه معصومه(س) را به تمام شیعیان جهان تسلیت میگویم و از خداوند توفیق زیارت بامعرفت آن بانوی بزرگوار را خواستارم.

حاج میرزا حسن امین الواعظین فرمود: حـدود سـال 1343, به زیارت عتبات مشرف شدم و همیشه بین حرمهاى مقدس ومسجد کوفه و سـهله در تردد بودم و مقصد نهایى و مهمترین حاجات من در این مکانها تشرف به خدمت حضرت ولـى عـصر عجل اللّه تعالى فرجه الشریف بود.
ضمن این که عادت من , چه در گذشته و چه حال , ایـن بـود کـه روزهـاى جمعه بعد از غسل و اداءنماز ظهر و عصر تا بعد از نماز مغرب و عشاء براى انجام مستحبات , در حرم مطهرمى ماندم و بعد از نماز مغرب و عشاء از حرم خارج مى شدم .
روز جـمـعـه اى به حرم مطهر جوادین (ع ) در کاظمین مشرف شدم و بالاى سرحضرت جواد (ع ) نـشـسـتـه و مشغول قرائت قرآن شدم تا وقت دعاى سمات , که ساعت آخر روز جمعه است , بشود.
ازدحـام جـمـعـیت زیاد و جا تنگ شد و ربع ساعت بیشتر به مغرب نمانده بود با عجله مشغول به خواندن دعاى سمات شدم .
در حلّه، شخصى به نام اسماعیلبن حسن هرقلى بود (هرقل نام روستایى است) . پسر او شمس الدین فرمود: پدرم نقل کرد: در زمـان جوانى در ران چپم دملى که آن را توثه مىگویند، به اندازه دست یک انسان ظاهر شد.
در هـر فـصـل بـهـار مىترکید و از آن خون و چرک خارج مىشد. این ناراحتى مرا از هر کارى باز مىداشت .
به حله آمدم و به خدمت رضى الدین على، سیدبن طاووس رسیده و از این ناراحتى شکایت نمودم .
سـیـد جـراحـان حـله را حاضر نمود.
ایشان مرا معاینه کردند و همگى گفتند: این دمل روى رگ حـساسى است و علاج آن جز بریدن نیست .
اگر این را ببریم شاید رگ بریده شود و در این صورت اسماعیل زنده نخواهد ماند، لذا به جهت وجود این خطر عظیم دست به چنین کارى نمىزنیم .
باید ای دل اندکی بهتر شویم / یا نه اصلا آدم دیگر شویم / از همین امروز هنگام نماز / با خدا قدری صمیمی تر شویم
بیایید در تحول طبیعت و خانه تکانی عید، غبار و آلودگی های دلهایمان را نیز بزداییم و متحول شویم . انشاءالله!
تو که آهسته میخوانی قنوت گریه هایت را میان ربناهای سبز دستانت دعایم کن...
زندگی با همه وسعت خویش/محمل ساکت غم خوردن نیست/حاصلش تن به قضا دادن نیست/اضطراب و هوس و دیدن و نادیدن نیست/زندگی کوشش و راهی شدن است/ زندگی جوشش و جاری شدن است/ از تماشاگه آغاز حیات/ تا به آنجا که خدا میداند
حقّا که تو از سلاله ی فاطمه ای
با خنده ی خود به درد ما خاتمه ای
زیباتر از این نام ندیدم به جهان
سید علی الحسینی الخامنه ای
ازدى مى گوید: من مشغول طواف خانه خدا بودم .
شش دور رفتم و قصد داشتم دور هفتم را شروع کنم که ناگاه چشمم به حلقه اى از مردم افتاد که در طرف راست کعبه بودند! جوانى خوشرو و خوشبو با مهابت تمام نزد ایشان ایستاده و صحبت مى فرمود, به طورى که بهتر از سخن او و دلنشین تر از گفتارش نشنیده بودم .
شـیـخ اسـداللّه زنـجـانى فرمود: این قضیه را دوازده نفر از بزرگان از شخصى که درمحضر سید بحرالعلوم بود, نقل کردند.
Design By : Pichak |